حالا ساعت طرف های دو و نیم نصفه شب است . توی اتاق کنار شوفاژ از دل درد به خود میپیچم و مامان کنارم خوابیده . آدم کم حوصله ای شدم این روزها ، مامان میکفت مثلا یک مراجع می اید برای درمان همان دقیقه اول پاچه اش را میگیری و از امدن پشیمانش میکنی . مامان را خیلی دوستش دارم و این را مدام توی خودم میریزم . یعنی علی الظاهر تنها کسی که در خانه به او عشقم و نفسم و زندگیم میگوید خود من هستم اما دوست داشتن عمیقم را هیچوقت نفهمیده . که خب خاک بر سرم . اگه بگویم در چک لیست اهداف سال ۹۸ بیشتر عشق ورزیدن به والدین است باور میکنید ؟ یعنی این چنین ادم متناقضی هستم من . ‌

میخواستم بیشتر بنویسم ولی تا همینجا کافیست . چرا ؟ همیشه در مورد عشق ، پدر ، مادر حرف و خاطره و جمله های زیادی دارم برای نوشتن اما همیشه دستم طفره میرود ، چون شاید کسی باشد که محروم باشد از داشتنش ، من بنویسم ، او حتی آه هم نکشد فقط ته دلش کمی غبار غم بنشیند ، همین یک غبار لعنتی خیلی کارخراب کن است  . خدا حواسش به همه غبارهای روی دل آدم ها هست . پس همین چند جمله در مورد مامان زیاد هم بود ، باقی را توی دلم نگه میدارم .


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

بیگروید | دانلود بازی و نرم افزار اندروید راز دی ال انگلیسی آسان - انگلیسی سریع امیر تتلو فردین علیخواه، دانش‌آموختۀ جامعه‌شناسی من به تنگ آمده ام از همه چیز تابلو روان آشپزی با آشپزباشی رنگین کمان