۲. جلوی در خانه برای خداحافظی از من ایستاده ، از سر و صدای ما فهمیده بود که وقت رفتن است ، سریع تر خواب بیدار شده بود و با همان موهای بلند حالت دار و فر و هپلی اش صورتم را گرفت ، محکم بوسید . نمیدانم چرا تا این حد رقیق القلب شده ام . حالا که این را مینویسم تکیه زده ام به پنجره عقب ماشین ، جاده بی رنگ و رویِ بی معرفت را میبینم ، و کنده میشوم از این شهر از خانه ام، از سارا . به حضور من بیشتر از وقت دیگری در زندگی اس احتیاج دارد و من نیستم . اهنگ remember me را پلی میکنم و میگذارم دلتنگیِ سارا صورتم را بشوید .
۱. نصفه شب حدودا ساعت ۲ وقتی کنار سارا خوابیده بودم و داشتم توی گوشی میچرخیدم ، چشم هایم خیس شد . اب بینی ام را پاک کردم ، دکمه پاور گوشی را زدم و پتو را از روی سرم کشیدم پایین . سارا ، دستش را روی لپ هایم گذاشت ، خیس بود ، نمیخواستم بفهمد ، فهمید ، اما به روی خودش نیاورد . برای عوض کردن بحث آهنگ remember me که برای انیمیشن coco بود ، همان قسمتی که نوازنده برای معروف شدن از کودکش خداحافظی میکند و به سفر میرود را گذاشتم و گوش دادیم . بعد به رسم همیشه تا به الان و بچگی هایمان که شب ها بدون گرفتن دست من نمیخوابد ، دستم را گرفت ، محکم فشار داد ، و بعد چشم هایمان را بستیم.
درباره این سایت